مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 2497

1. صبح چو آفتاب زد رایت روشناییی

2. لعل و عقیق می‌کند در دل کان گداییی

3. گر ز فلک نهان بود در ظلمات کان بود

4. گوهر سنگ را بود با فلک آشناییی

5. نور ز شرق می‌زند کوه شکاف می‌کند

6. در دل سنگ می‌نهد شعشعه عطاییی

7. در پی هر منوری هست یقین منوری

8. در پی هر زمینیی مرتقب سماییی

9. صورت بت نمی‌شود بی‌دل و دست آزری

10. آزر بتگری کجا باشد بی‌خداییی

11. گفت پیمبر به حق کآدمی است کان زر

12. فرق میان کان و کان هست به زرنماییی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* از لاله همی لعل کند کبک دری پر
* وز سبزه همی سبز کند زاغ سیه بال
شعر کامل
فرخی سیستانی
* نقاب گل کشید و زلف سنبل
* گره بند قبای غنچه وا کرد
شعر کامل
حافظ
* عقل را با عشق خوبان طاقت سرپنجه نیست
* با قضای آسمانی برنتابد جهد مرد
شعر کامل
سعدی