مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 2600

1. گفتم که بجست آن مه از خانه چو عیاری

2. تشنیع زنان بودم بر عهد وفاداری

3. غماز غمت گفتا در خانه بجوی آخر

4. آن طره که دل دزدد ماننده طراری

5. در سوخته جان زن از آهن و از سنگش

6. در پیه دو دیده خود بر آب بزن ناری

7. بفروز چنین شمعی در خانه همی‌گردان

8. باشد که نهان باشد او از پس دیواری

9. اندر پس دیواری در سایه خورشیدش

10. در نیم شب هجران بگشود مرا کاری

11. در خانه همی‌گشتم در دست چنین شمعی

12. تا تیره شد این شمعم از تابش انواری

13. گفتم که در این زندان چون یافتمت ای جان

14. در بی‌نمکی چون ره بردم به نمکساری

15. ای شوخ گریزنده وی شاه ستیزنده

16. وی از تو جهان زنده چون یافتمت باری

17. در حال نهانی شد پنهان چو معانی شد

18. چون گوهر کانی شد غیرت شده ستاری

19. من دست زنان بر سر چون حلقه شده بر در

20. وین طعنه زنان بر من هم یافته بازاری

21. از پرتو مخدومی شمس الحق تبریزی

22. چون مه که ز خورشیدش شد تیره خجل واری


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* سرمنزل فراغت نتوان ز دست دادن
* ای ساروان فروکش کاین ره کران ندارد
شعر کامل
حافظ
* هر خم زلف تو یک جمع پریشان دارد
* وه که این سلسله صد سلسله جنبان دارد
شعر کامل
فروغی بسطامی
* به خود از بهر حسرت داد راهم ورنه معلومست
* ز دریا چند در آغوش گنجد موج دریا را
شعر کامل
نظیری نیشابوری