غزل شمارهٔ 2602
1. ای دشمن عقل من وی داروی بیهوشی
2. من خابیه تو در من چون باده همیجوشی
3. اول تو و آخر تو بیرون تو و در سر تو
4. هم شاهی و سلطانی هم حاجب و چاووشی
5. خوش خویی و بدخویی دلسوزی و دلجویی
6. هم یوسف مه رویی هم مانع و روپوشی
7. بس تازه و بس سبزی بس شاهد و بس نغزی
8. چون عقل در این مغزی چون حلقه در این گوشی
9. هم دوری و هم خویشی هم پیشی و هم بیشی
10. هم مار بداندیشی هم نیشی و هم نوشی
11. ای رهزن بیخویشان ای مخزن درویشان
12. یا رب چه خوشند ایشان آن دم که در آغوشی
13. آن روز که هشیارم من عربدهها دارم
14. و آن روز که خمارم چه صبر و چه خاموشی
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده