مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 2700

1. ز هر چیزی ملول است آن فضولی

2. ملولش کن خدایا از ملولی

3. به قاصد تا بیاشوبد بجنگد

4. بدو گفتم ملولی هست گولی

5. بخورد آن بازی من خشمگین شد

6. مرا گفتا خمش دیوانه لولی

7. نگوید هیچ را بد مرد این راه

8. مبین بد هیچ را ور نی تو غولی

9. بگفتم عین انکار تو بر من

10. نه بد دیدن بود یا بی‌حصولی

11. مرا گفت او تناقض‌های بینا

12. بود از مصلحت نه از بی‌اصولی

13. محالی گر بگوید مرد کامل

14. تو عین حال دانش ای حلولی

15. گهی درد که داند گه بدوزد

16. گهی شاهی کند گاهی رسولی

17. به تأویلات تو او درنگنجد

18. که تو هستی فصولی او اصولی

19. ز خود منگر در او از خود برون آ

20. که بر بی‌حد ندارد حد شمولی

21. خمش ای نفس تازی هم بگویم

22. دوباره لا تقولی لا تقولی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ثناگوی تو باشد هر گیاهی
* اگر سرچشمه زاینده باشی
شعر کامل
صائب تبریزی
* بغرید برسان ابر بهار
* زمین کرد پر آتش از کارزار
شعر کامل
فردوسی
* یا نمی باید ز آزادی زدن چون سرو لاف
* یا گره از بی بری در دل نمی باید گرفت
شعر کامل
صائب تبریزی