غزل شمارهٔ 2722
1. به کوی دل فرورفتم زمانی
2. همیجستم ز حال دل نشانی
3. که تا چون است احوال دل من
4. که از وی در فغان دیدم جهانی
5. ز گفتار حکیمان بازجستم
6. به هر وادی و شهری داستانی
7. همه از دست دل فریاد کردند
8. فتادم زین حدیث اندر گمانی
9. ز عقل خود سفر کردم سوی دل
10. ندیدم هیچ خالی زو مکانی
11. میان عارف و معروف این دل
12. همیگردد به سان ترجمانی
13. خداوندان دل دانند دل چیست
14. چه داند قدر دل هر بیروانی
15. ز درگاه خدا یابی دل و بس
16. نیابی از فلانی و فلانی
17. نیابی دل جز از جبار عالم
18. شهید هر نشان و بینشانی
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده