غزل شمارهٔ 2761
1. در خون دلم رسید فتوی
2. از جمله مفتیان معنی
3. با خلق بگو که دور باشید
4. از زرق من و فسوس دعوی
5. با دل گفتم چنین خوش استت
6. دل نعره زنان که آری آری
7. برداشت ربابکی دل من
8. بنواخت که ما خوشیم یعنی
9. کان طعنه از این سوی وجود است
10. آن جا که منم کجاست طعنی
11. آن جا که منم چو من نگنجم
12. گنجد دگری بگو که نی نی
13. تا من باشی تو او نبینی
14. زیرا که شب است و چشم اعمی
15. تا چشم تو این بود چه بینی
16. در بتگه نفس نقش مانی
17. ای عاجز خویش رو به تبریز
18. در شمس الدین گریز باری
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده