مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 2810

1. ای بداده دیده‌های خلق را حیرانیی

2. وی ز لشکرهای عشقت هر طرف ویرانیی

3. ای مبارک چاشتگاهی کآفتاب روی تو

4. عالم دل را کند اندر صفا نورانیی

5. دم به دم خط می‌دهد جان‌ها که ما بنده توایم

6. ای سراسر بندگی عشق تو سلطانیی

7. تا چه می‌بینند جان‌ها هر دمی در روی تو

8. وز چه باشد هر زمانیشان چنین رقصانیی

9. از چه هر شب پاسبان بام عشق تو شوند

10. وز چه هر روزی بودشان بر درت دربانیی

11. این چه جام است این که گردان کرده‌ای بر جان‌ها

12. آب حیوان است این یا آتشی روحانیی

13. این چه سر گفتی تو با دل‌ها که خصم جان شدند

14. این چه دادی درد را تا می‌کند درمانیی

15. روستایی را چه آموزید نور عشق تو

16. تا ز لوح غیب دادش هر دمی خط خوانیی

17. شمس تبریزی فروکن سر از این قصر بلند

18. تا بقایی دیده آید در جهان فانیی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* به جرم این که دم از صدق می زنم چون صبح
* لبالب است ز خون شفق گریبانم
شعر کامل
صائب تبریزی
* برخیز ای ساقی بیا ای دشمن شرم و حیا
* تا بخت ما خندان شود پیش آی خندان ساقیا
شعر کامل
مولوی
* مرا تا عشق تعلیم سخن کرد
* حدیثم نکته هر محفلی بود
شعر کامل
حافظ