مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 2862

1. هله هشدار که با بی‌خبران نستیزی

2. پیش مستان چنان رطل گران نستیزی

3. گر نخواهی که کمان وار ابد کژ مانی

4. چون کشندت سوی خود همچو کمان نستیزی

5. گر نخواهی که تو را گرگ هوا بردرد

6. چون تو را خواند سوی خویش شبان نستیزی

7. عجمی وار نگویی تو شهان را که کیید

8. چون نمایند تو را نقش و نشان نستیزی

9. از میان دل و جان تو چو سر برکردند

10. جان به شکرانه نهی تو به میان نستیزی

11. چو به ظاهر تو سمعنا و اطعنا گفتی

12. ظاهر آنگه شود این که به نهان نستیزی

13. در گمانی ز معاد خود و از مبدا خود

14. شودت عین چو با اهل عیان نستیزی

15. در تجلی بنماید دو جهان چون ذرات

16. گر شوی ذره و چون کوه گران نستیزی

17. ز زمان و ز مکان بازرهی گر تو ز خود

18. چو زمان برگذری و چو مکان نستیزی

19. مثل چرخ تو در گردش و در کار آیی

20. گر چو دولاب تو با آب روان نستیزی

21. چون جهان زهره ندارد که ستیزد با شاه

22. الله الله که تو با شاه جهان نستیزی

23. هم به بغداد رسی روی خلیفه بینی

24. گر کنی عزم سفر در همدان نستیزی

25. حیله و زوبعی و شیوه و روبه بازی

26. راست آید چو تو با شیر ژیان نستیزی

27. همچو آیینه شوی خامش و گویا تو اگر

28. همه دل گردی و بر گفت زبان نستیزی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* سودای عشق پختن عقلم نمی‌پسندد
* فرمان عقل بردن عشقم نمی‌گذارد
شعر کامل
سعدی
* با صبا در چمن لاله سحر می‌گفتم
* که شهیدان که‌اند این همه خونین کفنان
شعر کامل
حافظ
* ای غم اگر مو شوی پیش منت بار نیست
* پر شکرست این مقام هیچ تو را کار نیست
شعر کامل
مولوی