غزل شمارهٔ 299
1. یا وصال یار باید یا حریفان را شراب
2. چونک دریا دست ندهد پای نه در جوی آب
3. آن حریفان چو جان و باقیان جاودان
4. در لطافت همچو آب و در سخاوت چون سحاب
5. همرهان آب حیوان خضریان آسمان
6. زندگی هر عمارت گنجهای هر خراب
7. آب یار نور آمد این لطیف و آن ظریف
8. هر دو غمازند لیکن نی ز کین بل ز احتساب
9. آب اندر طشت و یا جو چون ز کف جنبان شود
10. نور بر دیوار هم آغاز گیرد اضطراب
11. عرق جنسیت برادر جون قیامت میکند
12. خود تو بنگر من خموشم و هوا علم بالصواب
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده