مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 2999

1. تا چند از فراق مرا کار بشکنی

2. زاریم نشنوی و مرا زار بشکنی

3. دستم شکست دست فراقت ز کار و بار

4. دانستمی دگر به چه مقدار بشکنی

5. هین شیشه باز هجر رسیدی به سنگلاخ

6. کاین شیشه‌ام تنک شد هشدار بشکنی

7. زین سنگلاخ هجر سوی سبزه زار وصل

8. گر زوترک نرانی ناچار بشکنی

9. خونم فسرده شد به دل اندر چو ناردانگ

10. خونش چنین دود چو دل نار بشکنی

11. باری چو بشکنی دل پرحسرت مرا

12. در وصل روی دلبر عیار بشکنی

13. مخدوم شمس دین که شهنشاه بینشی

14. کز یک نظر دو صد دل و دلدار بشکنی

15. تبریز از تو فخر به اینت مسلم است

16. صد تاج را به ریشه دستار بشکنی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* عندلیبان را غذای روح باشد بوی گل
* مرغ دشت است آن که عاشق بر جو و بر ارزنی ست
شعر کامل
امیرخسرو دهلوی
* آزمودم مرگ من در زندگیست
* چون رهم زین زندگی پایندگیست
شعر کامل
مولوی
* از تو ای دوست نگسلم پیوند
* ور به تیغم برند بند از بند
شعر کامل
هاتف اصفهانی