مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 3057

1. اگر ز حلقه این عاشقان کران گیری

2. دلت بمیرد و خوی فسردگان گیری

3. گر آفتاب جهانی چو ابر تیره شوی

4. وگر بهار نوی مذهب خزان گیری

5. چو کاسه تا تهیی تو بر آب رقص کنی

6. چو پر شدی به بن حوض و جو مکان گیری

7. خدای داد دو دستت که دامن من گیر

8. بداد عقل که تا راه آسمان گیری

9. که عقل جنس فرشته‌ست سوی او پوید

10. ببینیش چو به کف آینه نهان گیری

11. بگیر کیسه پرزر باقرضواالله آی

12. قراضه قرض دهی صد هزار کان گیری

13. به غیر خم فلک خم‌های صدرنگ است

14. به هر خمی که درآیی از او نشان گیری

15. ز شیر چرخ گریزی به برج گاو روی

16. خری شوی به صفت راه کهکشان گیری

17. وگر تو خود سرطانی چو پهلوی شیری

18. یقین ز پهلوی او خوی پهلوان گیری

19. چو آفتاب جهان را پر از حیات کنی

20. چو زین جهان بجهی ملک آن جهان گیری

21. برآ چو آب ز تنور نوح و عالمگیر

22. چرا تنور خبازی که جمله نان گیری

23. خموش باش و همی‌تاز تا لب دریا

24. چو دم گسسته شوی گر ره دهان گیری


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* من این تار نگه را حلقه حلقه می‌کنم اما
* شکاری را که من دیدم زیاد است از کمند من
شعر کامل
وحشی بافقی
* غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
* ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزادست
شعر کامل
حافظ
* امروز خندان آمدی مفتاح زندان آمدی
* بر مستمندان آمدی چون بخشش و فضل خدا
شعر کامل
مولوی