غزل شمارهٔ 3091
1. اگر دمی بگذاری هوا و نااهلی
2. ببینی آنچ نبی دید و آنچ دید ولی
3. خدا ندانی خود را و خاص بنده شوی
4. خدای را تو ببینی به رغم معتزلی
5. اگر تو رند تمامی ز احمقان بگریز
6. گشا دو چشم دلت را به نور لم یزلی
7. مگوی غیب کسان را به غیب دان بنگر
8. زبان ز جهل بدوز و دگر مکن دغلی
9. وضو ز اشک بساز و نماز کن به نیاز
10. خراب و مست شو ای جان ز باده ازلی
11. برآر نعره ارنی به طور موسی وار
12. بزن تو گردن کافر غزا بکن چو علی
13. دکان قند طلب کن ز شمس تبریزی
14. تو مرد سرکه فروشی چه لایق عسلی
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده