مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 3128

1. تو هر چند صدری شه مجلسی

2. ز هستی نرستی در این محبسی

3. بده وام جان گر وجوهیت هست

4. درآ مفلسانه اگر مفلسی

5. غریبان برستند و تو حبس غم

6. گه از بی‌کسی و گه از ناکسی

7. در این راه بیراه اگر سابقی

8. چو واگردد این کاروان واپسی

9. لطیفان خوش چشم هستند لیک

10. به چشمت نیایند زیرا خسی

11. نه بازی که صیاد شاهان شوی

12. برو سوی مردار چون کرکسی

13. نه‌ای شاخ تر و پذیرای آب

14. نه درخورد باغ و زر و مغرسی

15. برو سوی جمعی چو در وحشتی

16. بیفروز شمعی چرا مغاسی

17. چو استارگان اندر این برج خاک

18. گهی گنسی و گهی خنسی

19. خمش کن مباف این دم از بهر برد

20. چو در برد ماندی تو خود اطلسی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* می رود عمر گرانمایه و ما غافل ازو
* وه که جز محنت و اندوه نشد حاصل ازو
شعر کامل
جامی
* چون ترک من سپاه حبش بر ختن زند
* از مشک سوده سلسله بر نسترن زند
شعر کامل
خواجوی کرمانی
* دل آگاه در پیری زغفلت بیش می لرزد
* که وقت صبح اکثر شبروان را خواب می آید
شعر کامل
صائب تبریزی