غزل شمارهٔ 3189
1. یا ساقی اسقنی براح
2. عجل فقد استضا صباحی
3. واستنور جملة النواحی
4. یا معتمدی و یا شفایی
5. یا ساقیتی و نور عینی
6. یا راحة مهجتی وزینی
7. یا بدر اما تقل من این؟
8. یا معتمدی و یا شفایی
9. چون از رخ او نظر ربودی
10. هر لحظه که با خودی جهودی
11. بیآتش عشق دانک دودی
12. یا معتمدی و یا شفایی
13. قد جء قلندر مباحی
14. یا ساقی اقبلی براح
15. وأسقیه کذا الیالصباح
16. یا معتمدی و یا شفایی
17. زان روی که جان و جان فزایی
18. از یک نظری تو دلربایی
19. حقست ترا که بیوفایی
20. یا معتمدی و یا شفایی
21. سر دست بر آن قرار بودن
22. با فصل خزان بهار بودن
23. با یار رمیده یار بودن
24. یا معتمدی و یا شفایی
25. زان رو که ز هر خسیم خسته
26. اسرار تو ای مه خجسته
27. گوییم ولیک بسته بسته
28. یا معتمدی و یا شفایی
29. در عشق درآمدی بچستی
30. وانگاه تو لوح ما بشستی
31. بستیم و تو بسته را شکستی
32. یا معتمدی و یا شفایی
33. زین آتش در هزار داغیم
34. وز داغ چو صد هزار باغیم
35. وز ذوق تو چشم وهم چراغیم
36. یا معتمدی و یا شفایی
37. گویند که: « در جفاست، اسرار »
38. باور کردم ز عشق آن یار
39. نی نی، نه حد جفاست این کار
40. یا معتمدی و یا شفایی
41. ای دل تو به عشق چند جوشی؟!
42. تا کی تو ز عاشقی خروشی؟!
43. در عشق خوش است هم خموشی
44. یا معتمدی و یا شفایی
45. ای نقش خیال شهرهٔاری
46. از دیدهٔ ما مرو تو، باری
47. ای از رخ دوست یادگاری
48. یا معتمدی و یا شفایی
49. ای باغ بمانده از بهاری
50. گل رفت و بمانده سبزهزاری
51. میکن تو به صبر، دار داری
52. یا معتمدی و یا شفایی
53. من بند تو یار میگزینم
54. لیک از تبریز شمس دینم
55. در آتش عاشقی چنینم
56. یا معتمدی و یا شفایی
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده