غزل شمارهٔ 352
1. چو با ما یار ما امروز جفتست
2. بگویم آنچ هرگز کس نگفتهست
3. همه مستند این جا محرمانند
4. میندیش از کسی غماز خفتهست
5. خزان خفت و بهاران گشت بیدار
6. نمیبینی درخت و گل شکفتهست
7. اگر یک روز باقی باشد از دی
8. زمین لب بسته است و گل نهفتهست
9. هلا در خواب کن اوباش تن را
10. که گوهرهای جانی جمله سفتهست
11. خمش کن زردهی زان در نیابی
12. وگر محرم شوی بستان که مفتست
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده