غزل شمارهٔ 371
1. گر جام سپهر زهرپیماست
2. آن در لب عاشقان چو حلواست
3. زین واقعه گر ز جای رفتی
4. از جای برو که جای این جاست
5. مگریز ز سوز عشق زیرا
6. جز آتش عشق دود و سوداست
7. دودت نپزد کند سیاهت
8. در پختنت آتشست کاستاست
9. پروانه که گرد دود گردد
10. دودآلودست و خام و رسواست
11. از خانه و مان به یاد ناید
12. آن را که چنین سفر مهیاست
13. از شهر مگو که در بیابان
14. موسیست رفیق من و سلواست
15. صحبت چه کنی که در سقیمی
16. هر لحظه طبیب تو مسیحاست
17. دلتنگ خوشم که در فراخی
18. هر مسخره را رهست و گنجاست
19. چون خانه دل ز غم شود تنگ
20. در وی شه دلنواز تنهاست
21. دل تنگ بود جز او نگنجد
22. تنگی دلم امان و غوغاست
23. دندان عدو ز ترس کندست
24. پس روترشی رهایی ماست
25. خاموش که بحر اگر ترش روست
26. هم معدن گوهرست و دریاست
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده