مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 487

1. چو عید و چون عرفه عارفان این عرفات

2. به هر که قدر تو دانست می‌دهند برات

3. هلال وار ز راه دراز می‌آیند

4. برای کارگزاری ز قاضی الحاجات

5. به مفلسان که ز بازارشان نصیبی نیست

6. ز مخزن زر سلطان همی‌کشند زکات

7. پی گشادن درهای بسته می‌آیند

8. گرفته زیر بغل‌ها کلیدهای نجات

9. به دست هر جان زنبیل زفت می‌آید

10. شنیده بانگ تعالو لتأخذوا الصدقات

11. بیا بیا گذری کن ببین زکات ملک

12. به طور موسی عمران و غلغل میقات

13. دریده پهلوی همیان از آن زر بسیار

14. دریده قوصره‌هاشان ز بار قند و نبات

15. ز خرمن دو جهان مور خود چه تاند برد

16. خمش کن و بنشین دور و می‌شنو صلوات


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ازگریه چشم هرکه چو بادام شد سفید
* نظاره بنفشه خطان است چاره اش
شعر کامل
صائب تبریزی
* حافظ سخن بگوی که بر صفحه جهان
* این نقش ماند از قلمت یادگار عمر
شعر کامل
حافظ
* زنگار غم فشاندی بر جانم و ندیدی
* کز چرخ لاجوردی دل هست لاجوردی
شعر کامل
خاقانی