مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 569

1. بهار آمد بهار آمد بهار مشکبار آمد

2. نگار آمد نگار آمد نگار بردبار آمد

3. صبوح آمد صبوح آمد صبوح راح و روح آمد

4. خرامان ساقی مه رو به ایثار عقار آمد

5. صفا آمد صفا آمد که سنگ و ریگ روشن شد

6. شفا آمد شفا آمد شفای هر نزار آمد

7. حبیب آمد حبیب آمد به دلداری مشتاقان

8. طبیب آمد طبیب آمد طبیب هوشیار آمد

9. سماع آمد سماع آمد سماع بی‌صداع آمد

10. وصال آمد وصال آمد وصال پایدار آمد

11. ربیع آمد ربیع آمد ربیع بس بدیع آمد

12. شقایق‌ها و ریحان‌ها و لاله خوش عذار آمد

13. کسی آمد کسی آمد که ناکس زو کسی گردد

14. مهی آمد مهی آمد که دفع هر غبار آمد

15. دلی آمد دلی آمد که دل‌ها را بخنداند

16. میی آمد میی آمد که دفع هر خمار آمد

17. کفی آمد کفی آمد که دریا در از او یابد

18. شهی آمد شهی آمد که جان هر دیار آمد

19. کجا آمد کجا آمد کز این جا خود نرفتست او

20. ولیکن چشم گه آگاه و گه بی‌اعتبار آمد

21. ببندم چشم و گویم شد گشایم گویم او آمد

22. و او در خواب و بیداری قرین و یار غار آمد

23. کنون ناطق خمش گردد کنون خامش به نطق آید

24. رها کن حرف بشمرده که حرف بی‌شمار آمد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* صاف چون آیینه می باید شدن با خوب و زشت
* هیچ چیز از هیچ کس در دل نمی باید گرفت
شعر کامل
صائب تبریزی
* گل خورشید چون از چرخ بشکفت
* بجاروب شعاع اختر فرو رفت
شعر کامل
عطار
* بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت
* کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را
شعر کامل
حافظ