مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 574

1. مرا عاشق چنان باید که هر باری که برخیزد

2. قیامت‌های پرآتش ز هر سویی برانگیزد

3. دلی خواهیم چون دوزخ که دوزخ را فروسوزد

4. دو صد دریا بشوراند ز موج بحر نگریزد

5. ملک‌ها را چه مندیلی به دست خویش درپیچد

6. چراغ لایزالی را چو قندیلی درآویزد

7. چو شیری سوی جنگ آید دل او چون نهنگ آید

8. بجز خود هیچ نگذارد و با خود نیز بستیزد

9. چو هفت صد پرده دل را به نور خود بدراند

10. ز عرشش این ندا آید بنامیزد بنامیزد

11. چو او از هفتمین دریا به کوه قاف رو آرد

12. از آن دریا چه گوهرها کنار خاک درریزد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* شمشاد و سرو را ز تموز و خزان چه باک
* کز گرم و سرد لاله و گل را رسد زیان
شعر کامل
خاقانی
* می‌کشم مستانه بارت بی‌خبر
* همچو اشتر زیر بارم روز و شب
شعر کامل
مولوی
* با غم ایوب نیست رنج مرا نسبتی
* صبرم ازو کم‌ترست، دردم ازو بیش‌تر
شعر کامل
هلالی جغتایی