مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 578

1. مرا عهدیست با شادی که شادی آن من باشد

2. مرا قولیست با جانان که جانان جان من باشد

3. به خط خویشتن فرمان به دستم داد آن سلطان

4. که تا تختست و تا بختست او سلطان من باشد

5. اگر هشیار اگر مستم نگیرد غیر او دستم

6. وگر من دست خود خستم همو درمان من باشد

7. چه زهره دارد اندیشه که گرد شهر من گردد

8. کی قصد ملک من دارد چو او خاقان من باشد

9. نبیند روی من زردی به اقبال لب لعلش

10. بمیرد پیش من رستم چو از دستان من باشد

11. بدرم زهره زهره خراشم ماه را چهره

12. برم از آسمان مهره چو او کیوان من باشد

13. بدرم جبه مه را بریزم ساغر شه را

14. وگر خواهند تاوانم همو تاوان من باشد

15. چراغ چرخ گردونم چو اجری خوار خورشیدم

16. امیر گوی و چوگانم چو دل میدان من باشد

17. منم مصر و شکرخانه چو یوسف در برم گیرم

18. چه جویم ملک کنعان را چو او کنعان من باشد

19. زهی حاضر زهی ناظر زهی حافظ زهی ناصر

20. زهی الزام هر منکر چو او برهان من باشد

21. یکی جانیست در عالم که ننگش آید از صورت

22. بپوشد صورت انسان ولی انسان من باشد

23. سر ما هست و من مجنون مجنبانید زنجیرم

24. مرا هر دم سر مه شد چو مه بر خوان من باشد

25. سخن بخش زبان من چو باشد شمس تبریزی

26. تو خامش تا زبان‌ها خود چو دل جنبان من باشد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
* به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد
شعر کامل
حافظ
* نظر خدای بینان طلب هوا نباشد
* سفر نیازمندان قدم خطا نباشد
شعر کامل
سعدی
* اگر عناب دفع خون کند از روی خاصیت
* کنارم از چه رو گردد ز خون دیده عنابی
شعر کامل
خواجوی کرمانی