مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 649

1. بر چرخ سحرگاه یکی ماه عیان شد

2. از چرخ فرود آمد و در ما نگران شد

3. چون باز که برباید مرغی به گه صید

4. بربود مرا آن مه و بر چرخ دوان شد

5. در خود چو نظر کردم خود را بندیدم

6. زیرا که در آن مه تنم از لطف چو جان شد

7. در جان چو سفر کردم جز ماه ندیدم

8. تا سر تجلی ازل جمله بیان شد

9. نه چرخ فلک جمله در آن ماه فروشد

10. کشتی وجودم همه در بحر نهان شد

11. آن بحر بزد موج و خرد باز برآمد

12. و آوازه درافکند چنین گشت و چنان شد

13. آن بحر کفی کرد و به هر پاره از آن کف

14. نقشی ز فلان آمد و جسمی ز فلان شد

15. هر پاره کف جسم کز آن بحر نشان یافت

16. در حال گذارید و در آن بحر روان شد

17. بی دولت مخدومی شمس الحق تبریز

18. نی ماه توان دیدن و نی بحر توان شد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* سروبالایی به صحرا می‌رود
* رفتنش بین تا چه زیبا می‌رود
شعر کامل
سعدی
* نه چمن شکوفه‌ای رست چو روی دلستانت
* نه صبا صنوبری یافت چو قامت بلندت
شعر کامل
سعدی
* آن چه هر شب بگذرد از چرخ فریاد منست
* و آن چه آن مه را به خاطر نگذرد یاد منست
شعر کامل
محتشم کاشانی