مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 708

1. برخیز که ساقی اندرآمد

2. وان جان هزار دلبر آمد

3. آمد می ناب وز پی نقل

4. بادام و نبات و شکر آمد

5. آن جان و جهان رسید و از وی

6. صد جان جهان مصور آمد

7. مشک آمد پیش طره او

8. کان طره ز حسن بر سر آمد

9. زد حلقه مشک فام و می‌گفت

10. بگشای که بنده عنبر آمد

11. از تابش لعل او چه گویم

12. کز لعل و عقیق برتر آمد

13. زان سنبل ابروش حیاتم

14. با برگ و لطیف و اخضر آمد

15. درده می خام و بین که ما را

16. در مجلس خام دیگر آمد

17. آن رایت سرخ کز نهیبش

18. اسپاه فرج مظفر آمد

19. هر کار که بسته گشت و مشکل

20. آن کار بدو میسر آمد

21. می ده که سر سخن ندارم

22. زیرا که سخن چو لنگر آمد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* مریض عشق تو را حاجتی به عیسی نیست
* که کس نمی کند این درد را دوا جز تو
شعر کامل
فروغی بسطامی
* در اندرون من خسته دل ندانم کیست
* که من خموشم و او در فغان و در غوغاست
شعر کامل
حافظ
* سلطان که خشم گیرد بر بندگان حضرت
* حکمش رسد ولیکن حدی بود جفا را
شعر کامل
سعدی