مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 785

1. ما نه زان محتشمانیم که ساغر گیرند

2. و نه زان مفلسکان که بز لاغر گیرند

3. ما از آن سوختگانیم که از لذت سوز

4. آب حیوان بهلند و پی آذر گیرند

5. چو مه از روزن هر خانه که اندرتابیم

6. از ضیا شب صفتان جمله ره در گیرند

7. ناامیدان که فلک ساغر ایشان بشکست

8. چو ببینند رخ ما طرب از سر گیرند

9. آنک زین جرعه کشد جمله جهانش نکشد

10. مگر او را به گلیم از بر ما برگیرند

11. هر کی او گرم شد این جا نشود غره کس

12. اگرش سردمزاجان همه در زر گیرند

13. در فروبند و بده باده که آن وقت رسید

14. زردرویان تو را که می احمر گیرند

15. به یکی دست می خالص ایمان نوشند

16. به یکی دست دگر پرچم کافر گیرند

17. آب ماییم به هر جا که بگردد چرخی

18. عود ماییم به هر سور که مجمر گیرند

19. پس این پرده ازرق صنمی مه روییست

20. که ز نور رخش انجم همه زیور گیرند

21. ز احتراقات و ز تربیع و نحوست برهند

22. اگر او را سحری گوشه چادر گیرند

23. تو دورای و دودلی و دل صاف آن‌ها راست

24. که دل خود بهلند و دل دلبر گیرند

25. خمش ای عقل عطارد که در این مجلس عشق

26. حلقه زهره بیانت همه تسخر گیرند


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ز دریا به دریا همی مرد بود
* رخ ماه و خورشید پر گرد بود
شعر کامل
فردوسی
* زلف او دام است و خالش دانه آن دام و من
* بر امید دانه‌ای افتاده‌ام در دام دوست
شعر کامل
حافظ
* نیستی آگه چه گویم مر تو را من؟ جز همانک
* عامه گوید «نیستی آگه ز نرخ لوبیا»
شعر کامل
ناصرخسرو