غزل شمارهٔ 794
1. هر کی از حلقه ما جای دگر بگریزد
2. همچنان باشد کز سمع و بصر بگریزد
3. زان خورد خون جگر عاشق زیرا شیر است
4. شیردل کی بود آن کو ز جگر بگریزد
5. دل چو طوطی بود و جور دلارام شکر
6. طوطیی دید کسی کو ز شکر بگریزد
7. پشه باشد که به هر باد مخالف برود
8. دزد شب باشد کز نور قمر بگریزد
9. هر سری را که خدا خیره و کالیوه کند
10. صدر جنت بهلد سوی سقر بگریزد
11. و آنک واقف بود از مرگ سوی مرگ گریخت
12. سوی ملک ابد و تاج و کمر بگریزد
13. چون قضا گفت فلانی به سفر خواهد مرد
14. آن کس از بیم اجل سوی سفر بگریزد
15. بس کن و صید مکن آنک نیرزد به شکار
16. که خیال شب و شب هم ز سحر بگریزد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده