غزل شمارهٔ 837
1. هر کجا بوی خدا میآید
2. خلق بین بیسر و پا میآید
3. زانک جانها همه تشنهست به وی
4. تشنه را بانگ سقا میآید
5. شیرخوار کرمند و نگران
6. تا که مادر ز کجا میآید
7. در فراقند و همه منتظرند
8. کز کجا وصل و لقا میآید
9. از مسلمان و جهود و ترسا
10. هر سحر بانگ دعا میآید
11. خنک آن هوش که در گوش دلش
12. ز آسمان بانگ صلا میآید
13. گوش خود را ز جفا پاک کنید
14. زانک بانگی ز سما میآید
15. گوش آلوده ننوشد آن بانگ
16. هر سزایی به سزا میآید
17. چشم آلوده مکن از خد و خال
18. کان شهنشاه بقا میآید
19. ور شد آلوده به اشکش میشوی
20. زانک از آن اشک دوا میآید
21. کاروان شکر از مصر رسید
22. شرفه گام و درا میآید
23. هین خمش کز پی باقی غزل
24. شاه گوینده ما میآید
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده