غزل شمارهٔ 855
1. عید آمد و خوش آمد دلدار دلکش آمد
2. هر مردهای ز گوری برجست و پیشش آمد
3. دل را زبان بباید تا جان به چنگش آرد
4. جان پاکشان بیاید کان یار سرکش آمد
5. جان غرق شهد و شکر از منبع نباتش
6. مه در میان خرمن زان ترک مه وش آمد
7. خاک از فروغ نفخش قبله فرشته آمد
8. کب از جوار آتش همطبع آتش آمد
9. جان و دل فرشته جفت هوای حق شد
10. گردون فرشتگان را زان روی مفرش آمد
11. نر باش و صیقلی کن دل را و نقش برخوان
12. بی نقش و بیجهات این شش سو منقش آمد
13. آن لعل را در آخر در جیب خویش یابی
14. بر جیب پاک جیبان نورش مر شش آمد
15. ز افیون شربت او سرمست خفت بدعت
16. ز استون رحمت او دولت منعش آمد
17. ای هوشمند گوشی کو را کشید دستش
18. وی روسپید رویی کز وی مخمش آمد
19. خاموش پنج نوبت مشنو ز آسمانی
20. کان آسمان برون این پنج و این شش آمد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده