مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 873

1. خفته نمود دلبر گفتم ز باغ زود

2. شفتالوی بدزدم او خود نخفته بود

3. خندید و گفت روبه آخر به زیرکی

4. از دست شیر صید کجا سهل درربود

5. مر ابر را که دوشد و آن جا که دررسد

6. الا مگر که ابر نماید به خویش جود

7. معدوم را کجاست به ایجاد دست و پا

8. فضل خدای بخشد معدوم را وجود

9. معدوم وار بنشین زیرا که در نماز

10. داد سلام نبود الا که در قعود

11. بر آتش آب چیره بود از فروتنی

12. کآتش قیام دارد و آب است در سجود

13. چون لب خموش باشد دل صدزبان شود

14. خاموش چند چند بخواهیش آزمود


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* عشق یکرنگی تقاضا می کند وین روشن است
* ورنه شمع آتش چرا زد همچو خود پروانه را
شعر کامل
جامی
* ای دل چه اندیشیده‌ای در عذر آن تقصیرها
* زان سوی او چندان وفا زین سوی تو چندین جفا
شعر کامل
مولوی
* پاک طینت می رساند فیض بعد از سوختن
* عود خاکستر چو گردد می کند دندان سفید
شعر کامل
صائب تبریزی