مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 880

1. صد مصر مملکت ز تعدی خراب شد

2. صد بحر سلطنت ز تطاول سراب شد

3. صد برج حرص و بخل به خندق دراوفتاد

4. صد بخت نیم خواب به کلی به خواب شد

5. آن شاهراه غیب بر آن قوم بسته بود

6. وان ماه زنگ ظلم به زیر حجاب شد

7. وان چشم کو چو برق همی‌سوخت خلق را

8. در نوحه اوفتاد و به گریه سحاب شد

9. وان دل که صد هزار دل از وی کباب بود

10. در آتش خدای کنون او کباب شد

11. ای شاد آن کسی که از این عبرتی گرفت

12. او را از این سیاست شه فتح باب شد

13. چون روز گشت و دید که او شب چه کرده بود

14. سودش نداشت سخره صد اضطراب شد

15. چون بخت روسپید شب اندر دعا گذار

16. زیرا دعای نوح به شب مستجاب شد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* خال تو سنگ کم به ترازوی من نهاد
* من هم متاع دل به همین سنگ می کشم!
شعر کامل
صائب تبریزی
* سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد
* دلبر که در کف او موم است سنگ خارا
شعر کامل
حافظ
* عشق ورزیدم و عقلم به ملامت برخاست
* کان که عاشق شد از او حکم سلامت برخاست
شعر کامل
سعدی