مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 890

1. صبحدمی همچو صبح پرده ظلمت درید

2. نیم شبی ناگهان صبح قیامت دمید

3. واسطه‌ها را برید دید به خود خویش را

4. آنچ زبانی نگفت بی‌سر و گوشی شنید

5. پوست بدرد ز ذوق عشق چو پیدا شود

6. لیک کجا ذوق آن کو کندت ناپدید

7. فقر ببرده سبق رفته طبق بر طبق

8. باز کند قفل را فقر مبارک کلید

9. کشته شهوت پلید کشته عقلست پاک

10. فقر زده خیمه‌ای زان سوی پاک و پلید

11. جمله دل عاشقان حلقه زده گرد فقر

12. فقر چو شیخ الشیوخ جمله دل‌ها مرید

13. چونک به تبریز چشم شمس حقم را بدید

14. گفت حقش پر شدی گفت که هل من مزید


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ای توانگر مفروش این همه نخوت که تو را
* سر و زر در کنف همت درویشان است
شعر کامل
حافظ
* منت سدره و طوبی ز پی سایه مکش
* که چو خوش بنگری ای سرو روان این همه نیست
شعر کامل
حافظ
* هیچ نخلی همچو رز در بوستان چالاک نیست
* هیچ دستی در جهان بالای دست تاک نیست
شعر کامل
صائب تبریزی