غزل شمارهٔ 928
1. هزار جان مقدس فدای روی تو باد
2. که در جهان چو تو خوبی کسی ندید و نزاد
3. هزار رحمت دیگر نثار آن عاشق
4. که او به دام هوای چو تو شهی افتاد
5. ز صورت تو حکایت کنند یا ز صفت
6. که هر یکی ز یکی خوبتر زهی بنیاد
7. دلم هزار گره داشت همچو رشته سحر
8. ز سحر چشم خوشت آن همه گره بگشاد
9. بلندبین ز تو گشتست هر دو دیده عشق
10. ببین تو قوت شاگرد و حکمت استاد
11. نشستهایم دل و عشق و کالبد پیشت
12. یکی خراب و یکی مست وان دگر دلشاد
13. به حکم تست بگریانی و بخندانی
14. همه چو شاخ درختیم و عشق تو چون باد
15. به باد عشق تو زردیم هم بدان سبزیم
16. تو راست جمله ولایت تو راست جمله مراد
17. کلوخ و سنگ چه داند بهار را چه اثر
18. بهار را ز چمن پرس و سنبل و شمشاد
19. درخت را ز برون سوی باد گرداند
20. درخت دل را باد اندرونست یعنی یاد
21. به زیر سایه زلفت دلم چه خوش خفتهست
22. خراب و مست و لطیف و خوش و کش و آزاد
23. چو غیرت تو دلم را ز خواب بجهانید
24. خمار خیزد و فریاد دردهد فریاد
25. ولی چو مست کنی مر مرا غلط گردم
26. گمان برم که امیرم چرا شوم منقاد
27. به وقت درد بگوییم کای تو و همه تو
28. چو درد رفت حجابی میان ما بنهاد
29. در آن زمان که کند عقل عاقبت بینی
30. ندا ز عشق برآید که هرچ بادا باد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده