مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 940

1. ربود عشق تو تسبیح و داد بیت و سرود

2. بسی بکردم لاحول و توبه دل نشنود

3. غزل سرا شدم از دست عشق و دست زنان

4. بسوخت عشق تو ناموس و شرم و هر چم بود

5. عفیف و زاهد و ثابت قدم بدم چون کوه

6. کدام کوه که باد توش چو که نربود

7. اگر کهم هم از آواز تو صدا دارم

8. وگر کهم همه در آتش توم که دود

9. وجود تو چو بدیدم شدم ز شرم عدم

10. ز عشق این عدم آمد جهان جان به وجود

11. به هر کجا عدم آید وجود کم گردد

12. زهی عدم که چو آمد از او وجود افزود

13. فلک کبود و زمین همچو کور راه نشین

14. کسی که ماه تو بیند رهد ز کور و کبود

15. مثال جان بزرگی نهان به جسم جهان

16. مثال احمد مرسل میان گبر و جهود

17. ستایشت به حقیقت ستایش خویش است

18. که آفتاب ستا چشم خویش را بستود

19. ستایش تو چو دریا زبان ما کشتی

20. روان مسافر دریا و عاقبت محمود

21. مرا عنایت دریا چو بخت بیدارست

22. مرا چه غم اگرم هست چشم خواب آلود


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* بده یک جام ای پیر خرابات
* مگو فردا که فی التأخیر آفات
شعر کامل
مولوی
* در این چمن چو درآید خزان به یغمایی
* رهش به سرو سهی قامت بلند مباد
شعر کامل
حافظ
* باده یک ساغرند و پشت و روی یک ورق
* چون گل رعنا خزان و نوبهار زندگی
شعر کامل
صائب تبریزی