غزل شمارهٔ 979
1. شاهدی بین که در زمانه بزاد
2. بت و بتخانه را به باد بداد
3. شاهدانی که در جهان سمرند
4. کس از ایشان دگر نیارد یاد
5. از رخ ماه او چو ابر گشود
6. هفت گردون ز همدگر بگشاد
7. همچو مهتاب شاخ شاخ آن نور
8. سوی هر روزنی درون افتاد
9. تابشش چون بتافت بیشترک
10. جانها را بخورد از بنیاد
11. جانها ذره ذره رقصان گشت
12. پیش خورشید جانها دلشاد
13. همچو پرواز شمس تبریزی
14. جمله پران که هر چه بادا باد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده