مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 997

1. پیرهن یوسف و بو می‌رسد

2. در پی این هر دو خود او می‌رسد

3. بوی می لعل بشارت دهد

4. کز پی من جام و کدو می‌رسد

5. نفس اناالحق تو منصور گشت

6. نور حقش توی به تو می‌رسد

7. نیست زیان هیچ ز سنگ آب را

8. سنگ بلاها به سبو می‌رسد

9. آب حیاتست ورای ضمیر

10. جوی بکن کآب به جو می‌رسد

11. آب بزن بر حسد آتشین

12. باد در این خاک از او می‌رسد

13. عشق و خرد خانه درون جنگیند

14. عربده هر لحظه به کو می‌رسد

15. هر چه دهد عاشق از رخت و بخت

16. عاقبت آن جمله بدو می‌رسد

17. گر چه بسی برد ز شوهر عروس

18. او و جهازش نه به شو می‌رسد

19. مایده‌ای خواستی از آسمان

20. خیز ز خود دست بشو می‌رسد

21. مژده ده ای عشق که از شمس دین

22. از تبریز آیت نو می‌رسد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* شود کوه آهن چو دریای آب
* اگر بشنود نام افرسیاب
شعر کامل
فردوسی
* داغ مجنون بیابان گرد دارد بر جگر
* لاله ای کز سینه صحرا و هامون می دمد
شعر کامل
صائب تبریزی
* صد حرف غم نوشتم در دل چو نامه و انرا
* خواهم فگند سویش همراهِ تیر آهی
شعر کامل
جامی