شماره 113 - در بیان آنک نادر افتد کی مریدی در مدعی مزور اعتقاد بصدق ببندد کی او کسی است و بدین اعتقاد به مقامی برسد کی شیخش در خواب ندیده باشد و آب و آتش او را گزند نکند و شیخش را گزند کند ولیکن بنادر نادر
1. لیک نادر طالب آید کز فروغ
2. در حق او نافع آید آن دروغ
3. او به قصد نیک خود جایی رسد
4. گرچه جان پنداشت و آن آمد جسد
5. چون تحری در دل شب قبله را
6. قبله نی و آن نماز او روا
7. مدعی را قحط جان اندر سرست
8. لیک ما را قحط نان بر ظاهرست
9. ما چرا چون مدعی پنهان کنیم
10. بهر ناموس مزور جان کنیم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده