مولوی_مثنوی معنویدفتر اول (فهرست)

شماره 12 - داستان آن پادشاه جهود کی نصرانیان را می‌کشت از بهر تعصب

1. بود شاهی در جهودان ظلم‌ساز

2. دشمن عیسی و نصرانی گداز

3. عهد عیسی بود و نوبت آن او

4. جان موسی او و موسی جان او

5. شاه احول کرد در راه خدا

6. آن دو دمساز خدایی را جدا

7. گفت استاد احولی را کاندر آ

8. زو برون آر از وثاق آن شیشه را

9. گفت احول زان دو شیشه من کدام

10. پیش تو آرم بکن شرح تمام

11. گفت استاد آن دو شیشه نیست رو

12. احولی بگذار و افزون‌بین مشو

13. گفت ای استا مرا طعنه مزن

14. گفت استا زان دو یک را در شکن

15. چون یک بشکست هر دو شد ز چشم

16. مرد احول گردد از میلان و خشم

17. شیشه یک بود و به چشمش دو نمود

18. چون شکست او شیشه را دیگر نبود

19. خشم و شهوت مرد را احول کند

20. ز استقامت روح را مبدل کند

21. چون غرض آمد هنر پوشیده شد

22. صد حجاب از دل به سوی دیده شد

23. چون دهد قاضی به دل رشوت قرار

24. کی شناسد ظالم از مظلوم زار

25. شاه از حقد جهودانه چنان

26. گشت احول کالامان یا رب امان

27. صد هزاران مؤمن مظلوم کشت

28. که پناهم دین موسی را و پشت


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* هر خم زلف تو یک جمع پریشان دارد
* وه که این سلسله صد سلسله جنبان دارد
شعر کامل
فروغی بسطامی
* به باده دست میالای کان همه خون است
* که قطره قطره چکیده ست از دل انگور
شعر کامل
ظهیر فاریابی
* به سرو گفت کسی میوه‌ای نمی‌آری
* جواب داد که آزادگان تهی دستند
شعر کامل
سعدی