مولوی_مثنوی معنویدفتر دوم (فهرست)

شماره 58 - خواندن محتسب مست خراب افتاده را به زندان

1. محتسب در نیم شب جایی رسید

2. در بن دیوار مستی خفته دید

3. گفت هی مستی چه خوردستی بگو

4. گفت ازین خوردم که هست اندر سبو

5. گفت آخر در سبو واگو که چیست

6. گفت از آنک خورده‌ام گفت این خفیست

7. گفت آنچ خورده‌ای آن چیست آن

8. گفت آنک در سبو مخفیست آن

9. دور می‌شد این سؤال و این جواب

10. ماند چون خر محتسب اندر خلاب

11. گفت او را محتسب هین آه کن

12. مست هوهو کرد هنگام سخن

13. گفت گفتم آه کن هو می‌کنی

14. گفت من شاد و تو از غم منحنی

15. آه از درد و غم و بیدادیست

16. هوی هوی می‌خوران از شادیست

17. محتسب گفت این ندانم خیز خیز

18. معرفت متراش و بگذار این ستیز

19. گفت رو تو از کجا من از کجا

20. گفت مستی خیز تا زندان بیا

21. گفت مست ای محتسب بگذار و رو

22. از برهنه کی توان بردن گرو

23. گر مرا خود قوت رفتن بدی

24. خانهٔ خود رفتمی وین کی شدی

25. من اگر با عقل و با امکانمی

26. همچو شیخان بر سر دکانمی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* آن را که بوی عنبر زلف تو آرزوست
* چون عود گو بر آتش سودا بسوز و ساز
شعر کامل
حافظ
* زخم خونینم اگر به نشود به باشد
* خنک آن زخم که هر لحظه مرا مرهم ازوست
شعر کامل
سعدی
* صنوبر صوف سبز افکنده بر دوش
* درخت بید گشته پوستین پوش
شعر کامل
وحشی بافقی