مولوی_مثنوی معنویدفتر سوم (فهرست)

شماره 114 - برون رفتن به سوی آن درخت

1. چون برون رفتند سوی آن درخت

2. گفت دستش را سپس بندید سخت

3. تا گناه و جرم او پیدا کنم

4. تا لوای عدل بر صحرا زنم

5. گفت ای سگ جد او را کشته‌ای

6. تو غلامی خواجه زین رو گشته‌ای

7. خواجه را کشتی و بردی مال او

8. کرد یزدان آشکارا حال او

9. آن زنت او را کنیزک بوده است

10. با همین خواجه جفا بنموده است

11. هر چه زو زایید ماده یا که نر

12. ملک وارث باشد آنها سر بسر

13. تو غلامی کسب و کارت ملک اوست

14. شرع جستی شرع بستان رو نکوست

15. خواجه را کشتی باستم زار زار

16. هم برینجا خواجه گویان زینهار

17. کارد از اشتاب کردی زیر خاک

18. از خیالی که بدیدی سهمناک

19. نک سرش با کارد در زیر زمین

20. باز کاوید این زمین را همچنین

21. نام این سگ هم نبشته کارد بر

22. کرد با خواجه چنین مکر و ضرر

23. همچنان کردند چون بشکافتند

24. در زمین آن کارد و سر را یافتند

25. ولوله در خلق افتاد آن زمان

26. هر یکی زنار ببرید از میان

27. بعد از آن گفتش بیا ای دادخواه

28. داد خود بستان بدان روی سیاه


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گل از نسرین همی‌پرسد که چون بودی در این غربت
* همی‌گوید خوشم زیرا خوشی‌ها زان دیار آمد
شعر کامل
مولوی
* نمی سوزم اگر برق اجل در خرمنم افتد
* که من در خوشگی از کاه گندم را جدا کردم
شعر کامل
صائب تبریزی
* ای آنکه ز کفر دین تو بیرون آری
* وز کوه و کمر نگین تو بیرون آری
شعر کامل
عطار