مولوی_مثنوی معنویدفتر سوم (فهرست)

شماره 139 - حکمت آفریدن دوزخ آن جهان و زندان این جهان تا معبد متکبران باشد کی ائتیا طوعا او کرها

1. که لئیمان در جفا صافی شوند

2. چون وفا بینند خود جافی شوند

3. مسجد طاعاتشان پس دوزخست

4. پای‌بند مرغ بیگانه فخست

5. هست زندان صومعهٔ دزد و لیم

6. کاندرو ذاکر شود حق را مقیم

7. چون عبادت بود مقصود از بشر

8. شد عبادتگاه گردن‌کش سقر

9. آدمی را هست در هر کار دست

10. لیک ازو مقصود این خدمت بدست

11. ما خلقت الجن و الانس این بخوان

12. جز عبادت نیست مقصود از جهان

13. گرچه مقصود از کتاب آن فن بود

14. گر توش بالش کنی هم می‌شود

15. لیک ازو مقصود این بالش نبود

16. علم بود و دانش و ارشاد سود

17. گر تو میخی ساختی شمشیر را

18. برگزیدی بر ظفر ادبار را

19. گرچه مقصود از بشر علم و هدیست

20. لیک هر یک آدمی را معبدیست

21. معبد مرد کریم اکرمته

22. معبد مرد لئیم اسقمته

23. مر لئیمان را بزن تا سر نهند

24. مر کریمان را بده تا بر دهند

25. لاجرم حق هر دو مسجد آفرید

26. دوزخ آنها را و اینها را مزید

27. ساخت موسی قدس در باب صغیر

28. تا فرود آرند سر قوم زحیر

29. زآنک جباران بدند و سرفراز

30. دوزخ آن باب صغیرست و نیاز


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* تا همی سرخ بود همچو گل سرخ عقیق
* تا همی زرد بودهمچو گل زرد زریر
شعر کامل
فرخی سیستانی
* عدالت کن که در عدل آنچه یک ساعت به دست آید
* میسر نیست در هفتاد سال اهل عبادت را
شعر کامل
صائب تبریزی
* یعقوب اگر چاه زنخدان تو بیند
* بی خود فکند یوسف خود را به چه تو
شعر کامل
فروغی بسطامی