مولوی_مثنوی معنویدفتر سوم (فهرست)

شماره 169 - حکمت ویران شدن تن به مرگ

1. من چو آدم بودم اول حبس کرب

2. پر شد اکنون نسل جانم شرق و غرب

3. من گدا بودم درین خانه چو چاه

4. شاه گشتم قصر باید بهر شاه

5. قصرها خود مر شهان را مانسست

6. مرده را خانه و مکان گوری بسست

7. انبیا را تنگ آمد این جهان

8. چون شهان رفتند اندر لامکان

9. مردگان را این جهان بنمود فر

10. ظاهرش زفت و به معنی تنگ بر

11. گر نبودی تنگ این افغان ز چیست

12. چون دو تا شد هر که در وی بیش زیست

13. در زمان خواب چون آزاد شد

14. زان مکان بنگر که جان چون شاد شد

15. ظالم از ظلم طبیعت باز رست

16. مرد زندانی ز فکر حبس جست

17. این زمین و آسمان بس فراخ

18. سخت تنگ آمد به هنگام مناخ

19. جسم بند آمد فراخ وسخت تنگ

20. خندهٔ او گریه فخرش جمله ننگ


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* همچنان طفلی که در وحشت سرایی مانده است
* دل درون سینه ام بی طاقتی ها می کند
شعر کامل
رهی معیری
* کیست در این شهر که او مست نیست
* کیست در این دور کز این دست نیست
شعر کامل
مولوی
* گل بخواهد چید بی‌شک باغبان
* ور نچیند خود فرو ریزد ز بار
شعر کامل
سعدی