مولوی_مثنوی معنویدفتر سوم (فهرست)

شماره 171 - بیان آنک هرچه غفلت و غم و کاهلی و تاریکیست همه از تنست کی ارضی است و سفلی

1. غفلت از تن بود چون تن روح شد

2. بیند او اسرار را بی هیچ بد

3. چون زمین برخاست از جو فلک

4. نه شب و نه سایه باشد نه دلک

5. هر کجا سایه‌ست و شب یا سایگه

6. از زمین باشد نه از افلاک و مه

7. دود پیوسته هم از هیزم بود

8. نه ز آتشهای مستنجم بود

9. وهم افتد در خطا و در غلط

10. عقل باشد در اصابتها فقط

11. هر گرانی و کسل خود از تنست

12. جان ز خفت جمله در پریدنست

13. روی سرخ از غلبه خونها بود

14. روی زرد از جنبش صفرا بود

15. رو سپید از قوت بلغم بود

16. باشد از سودا که رو ادهم بود

17. در حقیقت خالق آثار اوست

18. لیک جز علت نبیند اهل پوست

19. مغز کو از پوستها آواره نیست

20. از طبیب و علت او را چاره نیست

21. چون دوم بار آدمی‌زاده بزاد

22. پای خود بر فرق علتها نهاد

23. علت اولی نباشد دین او

24. علت جزوی ندارد کین او

25. می‌پرد چون آفتاب اندر افق

26. با عروس صدق و صورت چون تتق

27. بلک بیرون از افق وز چرخها

28. بی مکان باشد چو ارواح و نهی

29. بل عقول ماست سایه‌های او

30. می‌فتد چون سایه‌ها در پای او

31. مجتهد هر گه که باشد نص‌شناس

32. اندر آن صورت نیندیشد قیاس

33. چون نیابد نص اندر صورتی

34. از قیاس آنجا نماید عبرتی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* هزار جان مقدس فدای روی تو باد
* که در جهان چو تو خوبی کسی ندید و نزاد
شعر کامل
مولوی
* حدیث مدعیان و خیال همکاران
* همان حکایت زردوز و بوریاباف است
شعر کامل
حافظ
* طمع به خاک فرو می برد حریصان را
* ز حرص بر سر قارون رسید آنچه رسید
شعر کامل
رهی معیری