شماره 85 - قصهٔ دقوقی رحمة الله علیه و کراماتش
1. آن دقوقی داشت خوش دیباجهای
2. عاشق و صاحب کرامت خواجهای
3. در زمین میشد چو مه بر آسمان
4. شبروان راگشته زو روشن روان
5. در مقامی مسکنی کم ساختی
6. کم دو روز اندر دهی انداختی
7. گفت در یک خانه گر باشم دو روز
8. عشق آن مسکن کند در من فروز
9. غرة المسکن احاذره انا
10. انقلی یا نفس سیری للغنا
11. لا اعود خلق قلبی بالمکان
12. کی یکون خالصا فی الامتحان
13. روز اندر سیر بد شب در نماز
14. چشم اندر شاه باز او همچو باز
15. منقطع از خلق نه از بد خوی
16. منفرد از مرد و زن نه از دوی
17. مشفقی خلق و نافع همچو آب
18. خوش شفعیی و دعااش مستجاب
19. نیک و بد را مهربان و مستقر
20. بهتر از مادر شهیتر از پدر
21. گفت پیغامبر شما را ای مهان
22. چون پدر هستم شفیق و مهربان
23. زان سبب که جمله اجزای منید
24. جزو را از کل چرا بر میکنید
25. جزو از کل قطع شد بی کار شد
26. عضو از تن قطع شد مردار شد
27. تا نپیوندد بکل بار دگر
28. مرده باشد نبودش از جان خبر
29. ور بجنبد نیست آن را خود سند
30. عضو نو ببریده هم جنبش کند
31. جزو ازین کل گر برد یکسو رود
32. این نه آن کلست کو ناقص شود
33. قطع و وصل او نیاید در مقال
34. چیز ناقص گفته شد بهر مثال
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده