شماره 52 - سبب عداوت عام و بیگانه زیستن ایشان به اولیاء خدا کی بحقشان میخوانند و با آب حیات ابدی
1. بلک از چفسیدگی در خان و مان
2. تلخشان آید شنیدن این بیان
3. خرقهای بر ریش خر چفسید سخت
4. چونک خواهی بر کنی زو لخت لخت
5. جفته اندازد یقین آن خر ز درد
6. حبذا آن کس کزو پرهیز کرد
7. خاصه پنجه ریش و هر جا خرقهای
8. بر سرش چفسیده در نم غرقهای
9. خان و مان چون خرقه و این حرصریش
10. حرص هر که بیش باشد ریش بیش
11. خان و مان چغد ویرانست و بس
12. نشنود اوصاف بغداد و طبس
13. گر بیاید باز سلطانی ز راه
14. صد خبر آرد بدین چغدان ز شاه
15. شرح دارالملک و باغستان و جو
16. پس برو افسوس دارد صد عدو
17. که چه باز آورد افسانهٔ کهن
18. کز گزاف و لاف میبافد سخن
19. کهنه ایشانند و پوسیدهٔ ابد
20. ورنه آن دم کهنه را نو میکند
21. مردگان کهنه را جان میدهد
22. تاج عقل و نور ایمان میدهد
23. دل مدزد از دلربای روحبخش
24. که سوارت میکند بر پشت رخش
25. سر مدزد از سر فراز تاجده
26. کو ز پای دل گشاید صد گره
27. با کی گویم در همه ده زنده کو
28. سوی آب زندگی پوینده کو
29. تو به یک خواری گریزانی ز عشق
30. تو به جز نامی چه میدانی ز عشق
31. عشق را صد ناز و استکبار هست
32. عشق با صد ناز میآید به دست
33. عشق چون وافیست وافی میخرد
34. در حریف بیوفا میننگرد
35. چون درختست آدمی و بیخ عهد
36. بیخ را تیمار میباید به جهد
37. عهد فاسد بیخ پوسیده بود
38. وز ثمار و لطف ببریده بود
39. شاخ و برگ نخل گر چه سبز بود
40. با فساد بیخ سبزی نیست سود
41. ور ندارد برگ سبز و بیخ هست
42. عاقبت بیرون کند صد برگ دست
43. تو مشو غره به علمش عهد جو
44. علم چون قشرست و عهدش مغز او
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده