قصیدهٔ شمارهٔ 60
1. در این مقام اگر می مقام باید کرد
2. بکار خویش نکوتر قیام باید کرد
3. به هرچه خوشترت آید زنامها، تن را
4. به فعل خویش بدان نام نام باید کرد
5. که نام نیکو مرغ است و فعل نیکش دام
6. زفعل خویش بر این مرغ دام باید کرد
7. زخوی نیک و خرد در ره مروت و فضل
8. مر اسپ تن را زین و لگام باید کرد
9. بدین لگام و بدین زینت نفس بدخو را
10. در این مقام همی نرم و رام باید کرد
11. اگر دلت بشکسته است سنگ معصیتش
12. دل شکسته به طاعت لجام باید کرد
13. اگر سلامت خواهی ز جهل بر در عقل
14. سلام باید کرد و مقام باید کرد
15. اگر خرد نبود، از دو بد نداند کس
16. به ذات خویش که او را کدام باید کرد
17. وگر کریم شود آرزوت نام و لقب
18. کریموار فعال کرام باید کرد
19. جفا و جور و حسد را به طبع در دل خویش
20. نفور و زشت و بد و سرد و خام باید کرد
21. چو بر تو دهر به آفات خود زحام کند
22. تو را ز صبر به دل بر زحام باید کرد
23. وگر به غدر جهان بر تو قصد چاشت کند
24. تو را به صبر برو قصد شام باید کرد
25. به فعل نیک و به گفتار خوب پشت عدو
26. چو عاقلان جهان زیر بام باید کرد
27. سفیه را به سفاهت جواب باز مده
28. ز بیوفا به وفا انتقام باید کرد
29. و گر زمانه به گرگی دهد عنانش را
30. برو ز بهر سلامت سلام باید کرد
31. و گر چه خاص بوی، خویشتن ز بهر صلاح
32. میان عام چو ایشانت عام باید کرد
33. به قصد و عمد چو چیزی حلال دارد دهر
34. به سوی خویش مر آن را حرام باید کرد
35. جهان به مردم دانا تمام خواهد شد
36. پس این مرا و تو را می تمام باید کرد
37. به باغ دین حق اندر ز بهر بار خرد
38. زبانت را به بیان چون غمام باید کرد
39. رخ از نبید مسائل به زیر گلبن علم
40. به قال و قیل تو را لعل فام باید کرد
41. به حرب اهل ضلالت ز بهر کشتن جهل
42. سخنت را چو برنده حسام باید کرد
43. کمانت خاطر و حجت سپرت باید ساخت
44. ز نکتههای نوادر سهام باید کرد
45. چو ناصبی معربد دلام خواهد ساخت
46. تو را جزای دلامش دلام باید کرد
47. مسافرند همه خلق و نیستند آگاه
48. که می نوای شراب و طعام باید کرد
49. ز بهر کردن بیدار جمع مستان را
50. یکی منادی برطرف بام باید کرد
51. که «چند خسپید ای بیهشان چو وقت آمد
52. که تیغ جهل همی در نیام باید کرد»
53. بکام و ناکام از بهر زاد راه دراز
54. زمین به زیر کیت زیر گام باید کرد
55. به زیر آتش اندیشه زاد باید پخت
56. زعلم حق زبان را زمام باید کرد
57. چو بینظامی دین را نظام خواهی داد
58. نظام دینی دون بینظام باید کرد
59. زبانت اسپ کنی چونت راه باید رفت
60. بگاه تشنه کف دست جام باید کرد
61. چرا چو سوی تو نامه پیام بفرستد
62. تو را به هر کس نامه پیام باید کرد؟
63. اگر کسی را اسپ است یا غلام تو را
64. روانت بندهٔ اسپ و غلام باید کرد؟
65. گر آب روی همی بایدت، قناعت را
66. چو من به نیک و بد اندر امام باید کرد
67. وگرنه همچو فلان و فلان به بیشرمی
68. به پیش خلق رخان چون رخام باید کرد
69. محال باشد اگر مر کریم را به طمع
70. ثنای بیخردان و لام باید کرد
71. جهان پر از خس و پرخار و پر ورام شدهاست
72. تو را کلام همی بیورام باید کرد
73. وگر نصیحت را روی نیست، خاموشی
74. ز نیک و بدت به برهان لثام باید کرد
75. به زاد این سفرت سخت کوش باید بود
76. که این همی سوی دارالسلام باید کرد
77. بجوی امام همامی از اهلبیت رسول
78. که خویشتنت چنو می همام باید کرد
79. تو را اگر نبود ناصحی امام امروز
80. بسی که فردا «ای وای مام» باید کرد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده