نزاری قهستانی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 1039

1. کارم از دست بشد دستِ من و دامنِ تو

2. گر نداری سرِ من خونِ و گردنِ تو

3. اندک اندک ز سرم دستِ وفا باز مگیر

4. ورنه مشهور کنم رسمِ جفا کردنِ تو

5. دلِ چون مومِ مرا از تفِ هجران مگداز

6. تا شکایت نکنم از دلِ چون آهنِ تو

7. رحم کن بر دلِ چون آتشِ من تا نزند

8. برقِ احداث چنین صاعقه در خرمنِ تو

9. جز به زاری چو زر و زور ندارم چه کنم

10. چون درآیم به سرِ پنجۀ شیرافکنِ تو

11. دُردی درد فرو می‌برم و می‌دانم

12. که به هرکس نرسد جامِ زلال از دَنِ تو

13. دستِ من کی به سرِ زلفِ درازِ تو رسد

14. که صبا هم به ادب گردد پیرامن تو

15. زهره خواهد که به گیسویِ معنبر هر روز

16. خاکِ آن کوی بروبد که بود مسکنِ تو

17. هر سحر تازه حیاتی به نزاری بخشد

18. هر نسیمی که برد باد ز پیراهن تو


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* بیاض روی تو را نیست نقش درخور از آنک
* سوادی از خط مشکین بر ارغوان داری
شعر کامل
حافظ
* گویند تمنایی از دوست بکن سعدی
* جز دوست نخواهم کرد از دوست تمنایی
شعر کامل
سعدی
* فراق یار که پیش تو کاه برگی نیست
* بیا و بر دل من بین که کوه الوند است
شعر کامل
سعدی