شمارهٔ 1050
1. ای چون قدت نخاسته در جویبار سرو
2. نارُسته چون تو در چمن روزگار سرو
3. سروِ پیاده در چمنِ باغ دیدهاید
4. چون تو چمن ندید و نبیند سوار سرو
5. ناممکن است و ممتنع این خود که هم چو تو
6. صیدِ دل ملوک کند در شکار سرو
7. بر سرو سیب نبود و شفتالوی و انار
8. بر سروِ تست هر سه زهی باردار سرو
9. هرگز نداشتهست زنخدانِ همچو سیب
10. هرگز نداشتهست ز خونِ انار سرو
11. شیرینترست بوسۀ تو از نباتِ مصر
12. هرگز نباتِ مصر کی آورد بار سرو
13. هیچِ دگر مگیر که دیدهست در جهان
14. نسرینبر و بنفشهخط و گلعذار سرو
15. بگرفت همچو لاله ز جان جامِ مُل به دست
16. بنشست همچو خرمنِ گل در کنار سرو
17. دارد قبایِ سبز و ندارد برِ چو سیم
18. همواره ز آن خجل بود و شرمسار سرو
19. سرسبز و تازهروی بود در خزان از آن
20. میزیبدش که فخر کند بر چنار سرو
21. گر دعویِ ثبات کند دارد این قدم
22. با گرم و سرد ساخته مردانهوار سرو
23. بر راستی قامت چالاک و چستِ دوست
24. اینجا ردیف کرد نزاریِ زار سرو
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده