نزاری قهستانی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 1114

1. که می‌برد خبر از من بدان جهان آرای

2. که زینهار تو و عهدِ من برایِ خدای

3. تو آفتابی و من ذرهّ‌ ای چنان نکنی

4. که در زمانه شوم چون هلال دست‌نمای

5. مرا خوش است به دشواری و به آسانی

6. به اعتمادِ تو ای ماه‌رویِ مهرافزای

7. اگر ز پیکر من بند بند بگشایند

8. روا بود تو به کس لب به خنده برمگشای

9. بکن برایِ صلاح از مخالفان پرهیز

10. که نیک‌بخت بود متّقی به هر دو سرای

11. چو اتفاقِ محبّت ز هر دو جانب هست

12. من و تو و تو و من، گو حسود ژاژ مخای

13. به سر بگردم و دستت چنان به دست آرم

14. که بعد ازین ز سفر درکشم به دامن پای

15. خوشا که حلقه به در برزنم چو بازآیم

16. یکی درم بگشاید به مرحبا که درآی

17. به دوستی نزاری که رغمِ دشمن را

18. به دستِ معتمدی نامه‌ ای به من فرمای


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* تو در جنگ آیی روم من به صلح
* خدای جهان را جهان تنگ نیست
شعر کامل
مولوی
* مریز اشکِ من ای چشم خون گرفته که خواهم
* کنم نثار رهش آن دُر ِنسفتۀ خود را
شعر کامل
جامی
* فراق و وصل چه باشد رضای دوست طلب
* که حیف باشد از او غیر او تمنایی
شعر کامل
حافظ