شمارهٔ 1171
1. گسستهای و نخواهی که باز پیوندی
2. توقّع است که رحمت کنی و نپسندی
3. سرِ ستیزه گرفتی چه روی میبینی
4. درِ جفا بگشادی چه نقش میبندی
5. بیا و دیدۀ حاسد بکن که از غیرت
6. گمان برد که دل از من به خیره برکندی
7. ز آبِ دیده و خاکِ درِ تو نشکیبم
8. که این و آن ز تو خشنودی است و خرسندی
9. به دیده و دلِ پر خون به هر چه درنگرم
10. خیالِ رویِ تو بینم ز آرزومندی
11. به گوش و گردنِ ما طوقِ عهد و حلقه ی امر
12. ز بنده بندگی و از شما خداوندی
13. غلامیِ تو به آزادگی تواند کرد
14. نزارییی که پدر را نکرد فرزندی
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده