نزاری قهستانی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 1186

1. آخر ای دوست به من به من باز نظر کن باری ‌

2. چه شود گر شود آسوده ز یاری یاری

3. گاه گاهی چه شود گر به سرم برگذری

4. تا مرا هم به خیالت شود استظهاری

5. ترکِ طوفِ چمن باغِ وفا نتوان کرد

6. هر که را در رهش از بهرِ گل افتد خاری

7. به تفرّج سویِ گل‌زار نمی آیی و من

8. از سرِ راه برانگیخته ام گل‌زاری

9. هیچ کم نیست بحمدالله از آن جا که تویی

10. که شود در سرِ کارِ تو چو من بسیاری

11. هم چنان بارِ ستم می کشم و می گوشم

12. چه کنم حکم چنین است چه درمان آری

13. می شود کارِ جهان زیر و زبر گویی اگر

14. نبود خاطرِ محنت کشِ من بی باری

15. دوستان را نبود قاعده ی بیزاری

16. اگر از گردشِ ایّام شود آزاری

17. گرچه عشّاق همه کشته به عشق‌اند و لیک

18. کشتۀ عشق نباشد چو نزاری آری


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* چنینست کردار این گوژپشت
* چو نرمی بسودی بیابی درشت
شعر کامل
فردوسی
* علم آدمیتست و جوانمردی و ادب
* ورنی ددی، به صورت انسان مصوری
شعر کامل
سعدی
* عشق ورزیدم و عقلم به ملامت برخاست
* کان که عاشق شد از او حکم سلامت برخاست
شعر کامل
سعدی