شمارهٔ 1188
1. خلافِ عهد مکن گر سرِ وفاداری
2. که گر خلاف کنی قصدِ جانِ ما داری
3. چه غصّهها ز تو و قصّهها که من دارم
4. دریغ اگر بنشینی و ماجرا داری
5. دمی زمانی روزی شبی چه میگویی
6. ندانمت سر این قصه کی کجا داری
7. هوایِ عشقِ توام در سرست و میدانم
8. کنم هر آینه سر در سرِ هوا داری
9. ترحّمی کن و خیری به جایِ من جانا
10. که من مریضم و تو شربتِ شفا داری
11. قیامتی دگرست این که سروِ قدّ ِ ترا
12. خوش آمدهست کمربندی و قبا داری
13. دو چشمِ مستِ تو یک لحظه هوشیار نیاند
14. معیّن است که در سر چه فتنهها داری
15. نه زور دارم و نه زر نزاری و زاری
16. روا بود که بدین زاری ام روا داری
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده