نزاری قهستانی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 1234

1. بیش ازینم نشود از تو میسّر به صبوری

2. گر ترا هست مرا نیست دگر طاقتِ دوری

3. هم‌چنان من ز نصیحت‌گر بی‌هوده ملولم

4. که تو از صحبتِ بی‌حاصلِ این بنده نفوری

5. من اگر با تو نباشم ز خیالم تو نباشی

6. غایب ای دیده که چون باصره در عینِ حضوری

7. اگر این‌اند رقیبان تو ما را چو غریبان

8. کام و ناکام بباید شد از این شهر ضروری

9. سر به بیغوله ما هیچ فرو نایدت آری

10. منظرت رشک بهشت است و تو خود غیرت حوری

11. نقشِ دیوار به صورت که تو داری بفریبد

12. هیچ عیبت نکنم گر به خود از حسن غیوری

13. شب چو بر بام برآیی و ز برقع به درآیی

14. هم‌چو انوارِ تجلّی به صفت بر کُهِ‌ طوری

15. به تماشا به گلستان شو و چادر ز جمالت

16. باز کن تا نزند لاف لطافت گل سوری

17. شمع و شاهد به شبِ خلوت ما هر دو تو باشی

18. که چو خورشید سراپایِ وجودت همه نوری

19. بوی دودِ نفست راحت روح است نزاری

20. گو بسوزند چو عودت که بر آتش چو بخوری


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* صفای باده روشن ز جوش سینه اوست
* تو چاره ساز خودی آسمان چه خواهد کرد؟
شعر کامل
رهی معیری
* در کنج قفس چند کنی بال فشانی؟
* بس نیست ترا آنچه ز پرواز کشیدی؟
شعر کامل
صائب تبریزی
* تا داشتیم چون سرو یک پیرهن درین باغ
* از گرم و سرد عالم پروا نبود ما را
شعر کامل
صائب تبریزی